بشر موجودی است تنبل که آنچه نکرده، از روی تنبلی نکرده، و آنچه کرده هم به خاطر تنبلی کرده است.

وقتی که چند نفر دور هم جمع می‌شوند، تنبلی‌شان می‌آید به مغزشان فشار بیاورند و موضوعی برای صحبت پیدا کنند. تله‌ویزیون این مشکل را حل کرده. همه به تله‌ویزیون زل می‌زنند و حرفی نمی‌زنند. اگر هم حرفی بزنند، درباره تله‌ویزیون است.

حالا نمی‌دانست و نمی‌فهمید که چرا ماه‌ها در به‌روی خود بسته است و خود را در تنهایی خویش، زندانی کرده است. آیا یک نوع لج و لجبازی کودکانه، یک نوع قهر کودکانه نبود؟ آیا یک نوع انتقام‌جویی از خود و دیگران نبود؟ آیا یک نوع واکنش در برابر «ناسپاسی و حق ناشناسی» مردم نبود که گله همیشگی روشنفکران است و خود او همیشه مسخره می‌کرد؟ مگر همیشه نمی‌گفت که: «احمقانه است اگر از دیگران توقع داشته باشیم ما را برای کاری که به خاطر اصول اخلاقی خود، به خاطر اعتقادات خود، کرده‌ایم یا نکرده‌ایم، روی سرشان بگذارند و حلوا حلوا کنند.»

عشق ورزیدن به کتاب هم کار چرندی است، مثل عشق ورزیدن به تلفنچی اداره، که وظیفه‌اش وصل کردن شماست به طرف مکالمه‌تان.

راه رفتن روی ریل / فریدون تنکابنی